هشت بهشت

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

از سر کوی تو گیرم که روم جای دگر

کو دلی را که سپارم به دلآرای دگر

عاقبت از سر کوی تو برون باید رفت

گیرم امروز دگر ماندم و فردای دگر

بهر مجنون تو این کوه و بیابان تنگ است

بهر ما کوه دگر باید و صحرای دگر

ما گدائی در دوست به شاهی ندهیم

زان که این جای دگر دارد و، آن جای دگر

گر به بتخانه ی چنین نقش رخت بنگارند

هرکه بیند، نکند میل تماشای دگر

راه پنهانی میخانه نداند همه کس

جز من و عارف و شیخ و دو سه رسوای دگر

  • عبدالله علوی

به رسول مهربانی


شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد

زنده در گور غزلهای فراوان باشد


نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت

نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد


سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن

مگذار این همه خورشید هراسان باشد


مگر اعجاز جز این است که باران بهشت

زادگاهش برهوت عربستان باشد


چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست

تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد



سید حمید رضا برقعی


  • عبدالله علوی